loading...
ღ ღ ஜღ ღ••ღ مترسک مزرعه ی عشق، عقل است ღ ღ ஜღ ღ••ღ
سپیده بازدید : 82 نظرات (0)

کفشهایم را جفت میکنم

آماده ی رفتن می شوم

باز همان سوال همیشگی...

کجا می روی؟؟؟

نمی دانم!!!

دوباره منتظر می شوم تا تو مانع رفتنم بشی!

صدایی نمی آید!

قلبم می لرزد...

منه حواس پرت یادم رفته بود...که تو قبل از من رفته بودی!!!

 

برچسب ها حواس پرت ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
به نام آنکه ناقوس قلبم را با عشق وجودش به صدا در آورد دستهایم را پر از باران میکنم ودر ابتدای جاده می ایستم که تو از آن خواهی گذشت نفسم بغض کرده است ودر یک سکوت غریب قلبم در کوله بار تو می تپد بوی پرواز می آید به دستهایم رنگ غربت می زنم و کسی درد و غم می گرید باران می بارد و در غبار سرد جاده ی تو گم می شوم ومن دستهایم را پر از باران میکنم وآنها را به امید دیداری سبز به بطن جاده می پاشم000
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 777
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 10
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 28
  • بازدید سال : 63
  • بازدید کلی : 32,542